عرفانعرفان، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 24 روز سن داره

معجزه زندگی ما

مامان نگرانت شده...

سلام مامانی خوبی؟ چند روز بد جور دل نگرونت شدم چرا خودتو نشون نمیدی؟ چرا من هیچی از تکونات رو حس نمیکنم؟ چند شبه که بد جور پهلوی چپم در میگیره دائم فکر میکنم خوب هستی یا نه؟ جرئت نمیکنم برم دکتر میترسم بهم بگن حالت خوب نیست . مامانی یه تکون کوچولو کافیه که خیال منو راحت کنی به خدا میسپرمت. بدون که خیلی دوست دارم . یه چند روزی گرفتارم  از بابت که خیالم راحت بشه میام دوباره واست مینویسم. مراقب خودت باش گل نازم.  ...
27 آبان 1392

محرم آمد...

کربلا عصاره بهشت است و عاشورا آبروي عشق. اگر کربلا نبود هيچ گلي از زمين نمي روييد و مشام هيچ انسان آزاده اي حقيقت را استشمام نمي کرد. اگر کربلا نبود عاشورا نبود و اگر عاشورا نبود امروز عشق بر سر هر کوي و برزني بيگاري نمي کرد.   حسين آمد و عشق را آبرو بخشيد و عباس با دستان بريده و لبان خشکيده با مشکي زخمي عشق را سيراب کرد تا حرف و حديثي باقي نماند؛ زينب عشق را تداوم بخشيد و آن را در گستره زمين و آسمان منتشر کرد تا از آن پس تمام عاشقان وامدار حماسه عاشورا باشند. کربلا قبله الهام عاشقان شد و عاشورا ميعادگاهي براي آنان که مي خواهند نماز عشق را در محرابي به بلنداي تاريخ بپا دارند.   از آن روز زندگي معنا يافت که حسين ...
14 آبان 1392

آغازین سخن

بلاخره امروز رسید و من شروع کردم به نوشتن این اولین پستی هست که برای کوچولوی نازم مینویسم درسته مامان دست به قلم خوبی نداره ( قبلا داشتم آ انشا مینوشتم خفن اما از اون سالا خیلی گذشته یادش بخیر  ) اما بلاخره دیروز تصمیم گرفتم واست بنویسم از اول از اول اول اولش...   ...
13 آبان 1392

سلام

به نام آنکه هستی نام ازو یافت فلک جنبش، زمین آرام ازو یافت خدایی کافرینش در سجودش گواهی مطلق آمد بر وجودش جواهر بخش فکرتهای باریک به روز آرنده شبهای تاریک غم و شادی نگار و بیم و اُمّید شب و روز آفرین و ماه و خورشید سلام  ... خیلی خوش اومدین به دنیای کوچیک من و کوچولوی نازم   ...
13 آبان 1392
1